مرزها مخدوش گردید، فرصتی بر باد رفت
ا. م. شیری ا. م. شیری

حرکت میلیونی مردم ایران در اعتراض به نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری فروکش کرد. منهای یک سری بیانیه ها و اعلامیه هائی مبنی بر عدم شناسائی مشروعیت دولت آینده و استمداد از دولتهای غربی برای «نجات» مردم ایران که در این اواخر صادر می شود، حرکت جدی دیگری که پایه های نظام اسلامی و ولایت مطلقه فقیه آن را مورد تهدید قرار دهد، در ایران مشاهده نمی شود. البته که همه این اقدامات، پس لرزه های بی خطر و یا حداقل، کم تأثیر آن تکان شدیدی است که، پس از ٢٢ خرداد، شهرهای بزرگ کشور، بویژه تهران را لرزاند. چرا جنبش انقلابی مردم ایران به چنین سرنوشتی دچار شد؟

بعد از این حوادث، جستجو و یافتن علل فروکش کردن و یا بعبارتی، عقب نشینی مردم از صحنه مبارزاتی، مهمترین مسئله جنبش انقلابی ایران است. دادن پاسخ صحیح به این سؤال که: چرا «سبوی» عاشقان آزادی بشکست و «پیمانه انقلاب» ریخت؟ می تواند راهگشای آتیه جنبش انقلابی مردم ایران باشد.

نوشتار حاضر سعی می کند به حد توان، در یافتن پاسخ این سؤال و روشن کردن عمده ترین علل و عواملی که موجب فروخوابیدن حرکت عظیم توده ای چند روز بعد از برگزاری انتخابات مدیریت شده ٢٢ خرداد گردید، کمک نماید. بنظر می رسد مسائلی که بیش از هر موضوع دیگری در این امر دخیل بودند، عبارتند از:

 

سطح شعور و آگاهی سیاسی مردم و تلاش برای تغییر موضوع مبارزه

بر خلاف برخی ادعاهای نادرست، سطح و شعور و درک سیاسی مردم ایران بسیار بالاتر از آن حدی است که، تصور می شود. جامعه ایران بسیار سیاسی تر از جوامع سرمایه داری پیشرفته غربی است. در دنیای غرب، در اثر زمینه سازیها و تبلیغات مستمر رسانه ها و مبلغان امپریالیسم، اذهان عمومی مردم از مسائل عمده و اصلی اجتماعی، از تضادهای طبقاتی، از خواستها و مطالبات جدی مردم، یعنی، کار برای همه، مسکن برای همه، آموزش و تحصیل رایگان، بهداشت و تامینات اجتماعی ضروری و غیره برای همه؛ که با دموکراسی و حقوق بشر غربی کاملا مغایرت دارد، به مسائل فرعی از قبیل آزادی در طرز لباس پوشیدن، آرایش موی سر و صورت و یا رفع موانع قانونی ازدواج همجنسگرایان منحرف شده است. طی دو دهه اخیر، تلاشهای گسترده ای، هم از سوی مبلغان و رسانه های امپریالیستی و هم از سوی برخی نیروها و احزاب مهاجر ایرانی مقیم غرب برای القاء این نوع مسائل بجای مسائل، مشکلات، مطالبات و تضادهای اصلی جامعه ایران صورت گرفته و همچنان ادامه دارد. اما، با توجه به سطح فوق العاده بالای شعور و آگاهی سیاسی مردم در جوامع شرقی، از جمله ایران و خود ویژگیهای آن، چنین فرمولبندی مسائل و مشکلات اجتماعی و تعویض موضوع جنبش انقلابی، عاقلانه و منطقی بنظر نمی رسد. مردم ایران بر تضادها و مشکلات جامعه خود واقفند و خواهان آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی هستند. بنابر این، اعتراضات روزهای بعد از برگزاری انتخابات نمی توانست بر محور مطالبات و خواستهای فرعی، تداوم داشته باشد. زیرا، هدف مردم ایران، تنها تأئید و یا اعتراض به نتیجه انتخابات و آن مسائل و مشکلاتی که غرب و برخی احزاب و گروههای سیاسی به تبعیت از امپریالیسم، تبلیغ می کردند، نبود، بلکه، بسیار فراتر از آن، یعنی، مبارزه برعلیه نابسامانیهای اجتماعی، دستیابی به مطالبات و خواستهای بنیادی، هدف اصلی جنبش بود. بدین ترتیب، تحمیل بحران تعیین اهداف بر جامعه ایران، زمینه عقب نشینی جنبش را فراهم آورد.

مردم ایران تجارب غنی چند جنبش بزرگ انقلابی، بویژه انقلاب بهمن را پشت سر دارند و علاوه بر مجموعه تجربیات، به عرصه رسیدن دو نسل جوان در طول سی سال حاکمیت سراسر ظلم و خشونت روحانیت شیعه در ایران و تغییر معیارهای زندگی اجتماعی در این مدت، موجب حضور مستمر مردم در میدان مبارزاتی، گردیده است. بنابراین، مشکل بتوان با جابجائی موضوع مبارزه، جامعه ایران را فریب داد و آنها را بخاطر طرز آرایش موی سر و لباس پوشیدن، رفع موانع قانونی همجنسگرایان و غیره و یا برای بر سر کار آوردن دولتهائی مشابه دولت تحت رهبری بلر و بوش و مرکل و سارکوزی و امثالهم، به خیابانها کشاند.

 

تحریف واقعیتها

آنهائی که حضور اعتراضی میلیونها مردم در خیابانهای شهرهای ایران را پشتیبانی و پیروی از این و یا آن جناح رژیم حاکم معرفی می کنند، سخت در اشتباه اند. آنهائی که همه آن مردمی را که در روزهای ٢۵ و ٢٦ خرداد در میدان آزادی و ولی عصر تهران گرد آمدند، طرفداران موسوی و احمدی نژاد معرفی می کنند، به واقعیتهای جامعه ایران توجه ندارند. البته، تردیدی نیست که حداقل بخشی از آنها واقعا هم به دعوت موسوی و احمدی نژاد لبیک گفتند و طرفداران نظام هم هستند. ولی، اکثریت عظیم آن مردم، عمدتا خشتهای سست جایگاهی در ساختمان حاکمیت ایران هستند که با یک تکان از آن کنده می شوند و فرو می ریزند. جدا شدن پرسنل نیروهای نظامی و انتظامی، کارکنان و کارمندان بخش دولتی از ساختار رژیم دست نشانده پهلوی و پیوستن به مردم ایران در سال ۱٣۵۷ نمونه این مدعاست. مردم ایران، شاهد و قربانی سی سال سیاستهای ویرانگرانه و ضد انسانی رژیم اسلامی هستند و کشتارهای توده ای فرزندان کشور بدست رژیم جمهوری اسلامی، بویژه، در طول دهه مخوف ۱٣٦۰ را فراموش نکرده اند. به همین سبب هم، اساساً در اعتراض به مجموعه حاکمیت دینی که، «تکلیف» را جایگزین «قانون» کرده است، به میدان مبارزه قدم گذاشته بودند. نقش و تأثیر مخرب احزاب و سازمانهای مترقی و میهن پرست که در خوشبینانه ترین حالت تلاش کردند با تغییر نقش ایوان، خانه از پای بست ویران خواجه را برای مدت سی سال دیگر بر پا نگه دارند، در تحمیل عقب نشینی به جنبش انقلابی مردم ایران، نه تنها قابل کتمان نیست، حتی بسیار بزرگ است.

 

همصدائی و اتحاد اعلام نشده بین نیروهای متخالف

در دوره های تبلیغات انتخاباتی و بعد از برگزاری آن، عملا یک جبهه بسیار گسترده، یک «اتحاد مقدس»، از نیروهای ماورای چپ گرفته تا نیروهای ماورای راست داخلی، سلطنت طلبان، مشروطه خواهان و بقایای ریز و درشت رژیم پهلوی، بزرگترین دولتهای قاتل بشریت جهان شکل گرفت که هدف اصلی آنها درعمل، نه برگزاری انتخابات «سالم، آزاد و مدیریت نشده»، بلکه، بازگرداندن آب رفته بجوی بود. آنها اگر چه در ظاهر، یک جناح رژیم را نشانه گرفته بودند اما در واقعیت امر، برای احیاء منافع و مصالح امپریالیسم مبارزه می کردند. تحلیلها و تبلیغات آنها نه بر پایه منطق و عقلانیت، بلکه، مبتنی بر کینه و نفرت، مصلحت و منفعت استوار بود. امروز مردم ایران آنقدرها چشم بسته نیست که، نیروهای فعال این جبهه را نبیند و به سادگی از روی این مسئله که چرا امپریالیسم بدفاع از مردم ایران بر خاسته است، بگذرد. مردم ایران همه روزه، غرش بمب افکنها و انفجار بمبها، اجساد تکه- تکه شده و زیر آوار مانده مردم، ناله و شیون زنان و کودکان، پیران و جوانان را در کشورهای همسایه می شنوند، اشغال و ویران شدن میهن آنان را می بینند و نمی توانند در انساندوستی و آزادیخواهی امپریالیسم و پیروان سیاستهای آنها تردید نکنند. مردم ایران نمی توانست در اجرای رهنمودهای «فیس بوک» و «تویتر» و امثالهم، محسن سازگاراها، «پروژه دوربینهای خودکار» و «گزارشگران اجتماعی» شهرام همایونها، در خیابانها حضور یابد و چهار صد میلیون دلار آمریکا را خرج کند. متاسفانه، اکثریت احزاب، سازمانها، گروهها و شخصیت چپ، ملی، دموکرات نه تنها هیچ اقدامی در افشای دخالتهای آشکار غرب در امور ایران و هیچ تلاشی در تفکیک صف خود با آنها نکردند، نه تنها هیچ زحمتی بخود ندادند که، آن طرف سکه را ببینند، حتی، برای انکار و در سایه قرار دادن آن همه اقدامات ضد ایرانی، مصرانه تلاش نمودند و همین امر، باعث بی اعتباری تحلیلها، ارزیابیها و رهنمودهای آنان در انظار عموم گردید.

احزاب و سازمانهائی که، تمام سعی و کوشش خود را در راه یکسان سازی ارزشهای امپریالیستی با ارزشهای انسانی و معرفی جوامع امپریالیسم زده بمثابه جامعه آرمانی صرف کردند و دوش به دوش نیروهای هوادار جهانی سازی امپریالیستی مردم را به میدان مبارزه فرخواندند، مسئولیت بزرگی در فروکش کردن جنبش انقلابی ایران دارند. آنها، بر دخالت عوامل خارجی و نیروهای مرتبط با دولتهای غربی در امور ایران چشم فرو بستند و بدون اینکه توجه داشته باشند، بدیهی ترین قانونمندیهای اجتماعی ناظر بر منافع و مصالح امپریالیسم را انکار کردند. در نتیجه، مردم ایران برای یافتن پاسخ این سؤال بحق که، عامل و سبب اصلی این «اتحاد مقدس» چیست و چرا مرزهای انقلابیون و نیروهای مترقی با بزرگترین قاتلان بشریت جهان و مردم ایران، تا این حد مخدوش و بهم ریخته است، عقب نشستند و فرصتی بزرگی از دست رفت.

        

سرکوب و خشونت برعلیه معترضان

این ادعا که، برخورد خشن جناح حاکم رژیم با جنبش اعتراضی و سرکوب آن باعث عقب نشینی مردم گردید، نشانه ناآشنائی با روحیات و ویژگی های مردم ایران، دوری از آن و چیزی جز دامن زدن به جو توهم و ترس نیست. مردم ایران همیشه برای غلبه بر جوّ ترس، برای درهم شکستن جوّ خفقان و دیکتاتوری، برای ساختن جامعه عاری از واهمه و اضطراب بمیدان آمده و بزرگترین فداکاریها را کرده است. تاریخ ایران شاهد کشتارها و سرکوبیهای کم نظیر اعتراضات گسترده توده ای بوده است. رژیم وابسته پهلوی و رژیم اسلامی کنونی در تمام دوره موجودیت خود، لحظه شمشیر خود را بر زمین نگذاشته اند و با تمام توان، به کشتار مردم نه تنها در زندانها و اسارتگاهها، حتی در کوچه و خیابانها نیز ادامه داده اند. گلهای بسیار زیادی از گلستان انقلاب ایران را پر- پر کرده اند. شاخ و برگهای پربار درخت تنومند انقلاب ایران را بریده و مردم ما را از ثمره و بهره آنها محروم ساخته اند. اما، هیچگاه نتوانسته اند، ریشه سترگ آن را بخشکانند و از پا بیاندازند. مردم ایران ٢٩ بهمنها و ۱۷ شهریورهای فراوان دیده است و جا خالی نکرده است. مردم ایران، کشتارهای دهه مخوف ٦۰  در کوچه و خیابانها، در زندانها و اسارتگاهها را بیاد دارد و خاورانهای بسیاری به زیارتگاه عاشقان استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی تبدیل شده است. مردم ایران با ماهیت ضد انسانی و ضد میهنی هر دو جناح رژیم عمیقا آشناست و مجبور نبود و نیست بمنظور دفع شر «بد تر»، با «بد» همدست شود. این مردم با ترس بیگانه است و از زندان و شکنجه نمی هراسد. مردم از خدعه و نیرنگ و توطئه می ترسد و امروز، دیگر حاضر نیست دچار جوّ گرفتگی شده، بجای منطق و عقلانیت، عنصر کـینه و نفرت را مبنای مبارزه خود قرار دهد. کینه و نفرتی که حاصل طبیعی سی سال خفقان و دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیهی، سرکوب و کشتار آزادگان و آزاد اندیشان است. مردم ایران نمی خواست اشتباهات انقلاب بزرگ سال ۵۷ را تکرار کند و بدون رهبری انقلابی، بدون شناخت و تعیین جانشین مترقی آن، صرفا بمنظور تغییر حاکمیت سیاسی، دست دوستی و اتحاد بسوی هر مدعی، حتی از درون رژیم حاکم، دراز کند.

کوتاه سخن، حرکت وسیعا توده ای مردم ایران در اثر «اتحاد مقدس» نیروهای متخالف و متضاد و مخدوش شدن مرز بین آنها، در نتیجه تحریف و تغییر واقعیتهای جامعه ایران و اهداف مبارزات مردمی، الزاماً فروکش کرد و یا بعبارت دیگر، عقب نشینی کرد و فرصت مناسبی بر باد شد. هر چند این عقب نشینی فرصت خوبی هم برای جناح حاکم جمهوری اسلامی فراهم آورد تا، پایه های لرزان حاکمیت خود را تقویت نماید. اما، در نتیجه نهائی، این عقب نشینی، قطعا یک عقب نشینی تاکتیکیهدفمند برای تعیین استراتژی روشن، برای تفکیک صف انقلاب و ضد انقلاب، برای تعیین مرزهای بین دوستان و دشمنان مردم ایران و اهداف انسانی آن، برای مشخص کردن حدود و ثغور بین نیروهای ملی و میهن پرست با نیروهای امپریالیستی و پیروان سیاستهای آنها در داخل، برای سازماندهی مبارزه در راه مطالبات اصلی مردم- کار، مسکن، آموزش و تحصیل، بهداشت و درمان برای همه و دیگر مشکلات و نابسامانیهای اجتماعی و بالآخره، یک عقب نشینی برای خیز برداشتن است. خیزشی سترگ برای عبور از جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه که، در آینده نچندان دور، بنیان آن را هدف قرار خواهد داد.

 

۱٩تیر ماه ۱٣٨٨


July 10th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی